نامه ای به کاپیتان فرهاد مجیدی
سلام "کاپیتان"! بامداد دوشنبه است ،بغض سنگینی سرتاپای وجودم را فرا گرفته، به همون خدایی که هدیه ای چون تو را برای محبوب قلب ها و هوادارانش آفرید دارم این نوشته را با چشمانی پر از اشک و کوهی پر از غم در دل می نویسم ،"کاپیتان"! به خدا گریه امانم نمی دهد .خط به خط این نوشته را با درد و اشک می نویسم. دلم می سوزد… برای دلم…برای دلت...برای دل میلیونهاهوادار بزرگ و کوچک…همه چیز داشت خوب پیش می رفت…دعاهای لیلة الرغائبم...شب نیمه شعبانم…غروب های غم زده هر روزم داشت مستجاب می شد،خواب های شیرین بازگشتت داشت تعبیر می شد که بغض و کینه نگذاشت…حسادت نگذاشت…خودخواهی نگذاشت…"کاپیتان"عزیزم! آنهایی که می گویند مقصر تویی راست می گویند تو تاوان سنگین محبوبیتی بی مانند را پس می دهی… چه کسی به تو اجازه داده تا این اندازه محبوب دل ما باشی،اصلا به چه حقی باید دوبرابر عده ای محبوبیت داشته باشی، چرا باید محبوب ترین بازیکن جهان شوی؟آنقدر محبوب که حتی وقتی نیم فصل از استقلال جدا شدی(به هر دلیلی) با وجود تبلیغات منفی فراوان درباره دلایل رفتنت هواداران دست از رای دادن به تو برندارند یعنی حتی در این شرایط هم نخواهند فرهادشان از رقبا کم بیاورد...
یک روز داشتن 4 مهاجم بهانه نخواستن تو می شود،روز دیگر بازوبند مقدس کاپیتانی!بازوبندی که هویت باشگاه است و همواره بر بازوی خاک خوردگان مکتب67ساله استقلال بزرگ بسته می شده…کاپیتان فرهاد!ممنون که یک بار دیگر معنای واقعی بازوبند را به همگان یادآور شدی،یک دنیا تشکر که به خاطر پایمال نشدن حرمتش پا روی آرزو و خواسته دلت گذاشتی…ممنون از اینکه با ذلت و خواری پی شبنم نگشتی …ممنون از اینکه پیشنهاد بی شرمانه آقایان را که آبروی هواداران و تاریخ 67 ساله استقلال را به حراج گذاشتند را نپذیرفتی…بار دیگر معنای از یاد رفته بازوبند کاپیتانی را معنا کردی…همان بازوبند مقدسی که بعضی ها به فراخور موقعیت! از آن به عنوان "یک تکه پارچه" یاد می کنند تا از محبوبیت بی نظیر و و البته خطرناکی بکاهند. باید خطاب به این آقایان گفت:کاپیتان استقلال یعنی خاک خورده استقلال،کاپیتان استقلال یعنی دست پرورده اسطوره استقلال،کاپیتان استقلال یعنی کسی که یک اشاره اش می شود زبان مشترک میلیون ها آبی دل دنیا،کاپیتان استقلال یعنی پدیدآورنده نماد همیشه جاودان 4،کاپیتان استقلال یعنی همه عشق هوادار استقلال،کاپیتان استقلال یعنی "کاپیتان"فرهاد مجیدی. گرچه شما محل استعمال لفظ "یک تکه پارچه" را نیک می دانید ولی با همه زرنگی تان یک چیز را فراموش کردید: هوادار شعور دارد."
می خواهم خطاب به آنهایی که حسرتی دردآور بر دل و زخمی عمیق بر قلب من و میلیون ها هواخواه استقلال نهادند بگویم شما با سنگ انداختن پیش پای کاپیتان محبوب و همیشگی استقلال و دور کردن او از خانه اش می خواهید او را از مقابل چشمان ما دور کنید تا به خیال خام تان خود و اطرافیانتان بیش تر در چشم باشید غافل از آنکه با این خودخواهی و حسادت بیش از حدتان خود را برای همیشه از چشم عاشقان واقعی استقلال انداختید."
"کاپیتان" فرهاد!7مقدس محبوبم!بدان که تو محبوب ترین بازیکن تاریخ استقلال هستی و محبوب ترین باقی خواهی ماند و هیچ احدالناسی حتی به واسطه پوشیدن پیراهنت یا بستن بازوبندی که تنها لایق توست نمی تواند جای تو را در قلب آبی ها بگیرد. تو همیشه برای استقلال تلاش کردی،همیشه در مستطیل سبز با نهایت تعصب جنگیدی،بارها با گل هایت لبخند بر لبان کسانی نشاندی که در زندگی جز فوتبال و استقلال دلخوشی دیگری ندارند.23مهر89 ،گل دقیقه 91 ات در دربی 69 از خاطر هیچ هواداری پاک نخواهد شد.می خواهم بگویم آنقدر برایمان پیام آور شادی بوده ای که در این میان اگر گاهی اشتباهی هم از تو سرزده باشد قابل بخشش است، فقط و فقط در یک صورت نمی بخشیمت؛«اگر تنها یک لحظه، تنها یک درصد شک کنی حالا که "فعلا" در استقلال نیستی سرسوزنی از عشق و علاقه ما به تو کم شود…» در این صورت هرگز تو را نخواهیم بخشید.
"کاپیتان" عزیزم آقا فرهاد!تو اسطوره ای از جنس حجازی بزرگ هستی با این تفاوت که این بار دیگر حواسمان جمع است…به قلب مهربون و بزرگت قسم نمی گذاریم ناجوانمردی هایی که در حق ناصرخان عزیزمان شد برای تو تکرار شود.
***
جمله آخر را خطاب به آقایان می گویم که فکر می کنند خیلی زرنگ اند:« ناصر حجازی مروارید درخشانی بود که از بد روزگار و البته تا حدودی سهل انگاری ما هواداران در دل دریای طوفانی رها شد اما بدانید این بار نمی گذاریم دیگر در درخشان آبی ها در طوفان و تلاطم دریا رها شود،این بار مروارید در حفاظ صدف است و به وقتش از آن رونمایی می شود…بله آقایان !به وقتش…»
دوست عزیزی این نامه ی زیبا که حرف دل خیلی از هواداران فرهاد مجیدی هست رو برام میل کرده بود که تازه امروز دیدم و به درخواست خودش در وب قرار میدم فقط کاش اسمشون رو هم میگفتن 