تولدی باغم...
طبق هر سال باید این روزا خوشحال باشم و تو اوج امتحانات نهایی دنبال فرصت تا برای تولد شاه ماهی فوتبال ایران مطلب بنویسم.اما نه خوشحالم و نه شوقی دارم ، فقط می نویسم تا ناراحتی ها و غصه هامو به کاغذ بسپارم.
استقلال 91 تغییراتی کرده که عده ای موافق و عده ای مخالف اون هستند.من هم بعنوان یک هوادار از این تغییرات ناراضی هستم.تحولاتی که یادگار اسطوره رو از خانه اش استقلال درحالیکه هنوز یک هفته از سالگرد ناصرخان عزیز نگذشته بود جدا کرد.
تحولی که 5 ماه انتظار برگشت رو به کاری بیهوده تبدیل کرد.5ماهی که چشمانمان به صفحات خبرگزاری ها و روزنامه ها دوخته شده بود تا بلکه خبری از کاپیتان ببینیم.
هوادار ها خبر نداشتند ،آتیلا خبر نداشت ،خبر نداشتند که آن ها در راه اند. می آیند تا عده ای نیایند. می آیند تا عده ای بروند.با تمام علاقه و احترامی که برای حاجی قائل هستم اما حاج آقا برای دومین بار به حجازی دروغ گفتین.این رسمش نبود!حالا به این جمله اعتقاد پیدا کردم که فوتبال آدمخوار است.
ناصرخان که رفت تنها پاکی این فوتبال را با خود برد.فوتبالی که ادعا می کنیم حرفه ای است اما کجای دنیا بازیکنی عمدا" خود را محروم می کند تا برابر تیمی بازی نکند و فصل بعد سر از تیم مربی رغیب دربیاورد؟!این فوتبال پاک ایران است!جای تاسف دارد...!
کاپیتان سی و ششمین بهار زندگی ات از راه رسیده است اما دلم گرفته.کاش برمی گشتی اما می دانم که راه برگشت سخت و دشوار است... .دلیل رفتنت را دارم درک می کنم و حق می دهم که بروی.
رفتنی که نشان داد فوتبال ما دیگر امسال مجیدی ، باقری ، نوازی و... ندارد
رفتنی که استقلال را بی رهبر کرد.
رفتنی که موفقیت ها را به آقایان و ناکامی ها را به رفته ها نسبت داد.
رفتنی که معرفت و عشق را هم برد.
رفتنی که...
فرهاد عزیز امیدوارم هر کجا هستی موفق باشی و روزی دوباره به استقلالی با استقلال برگردی.
خورشید بی غروب تولدت مبارک
تنها قسمت کوتاهی از حرف دل یک هوادرا بود.حرف هایی که شاید اگر ناصر خان بود با صراحت و شجاعت همیشگی میگفتند...همین
کوثر