www.ipna.ir
همسر مرحوم ناصر حجازی گفت: خدا را شکر که ذره ای هم از محبوبیت ناصر کم نشد. شاید مربیان دیگر دانش و فن بالایی داشته باشند اما با احترامی که برای همه شان قائل هستم کسی ابهت ناصر را نداشت و نمی تواند هم داشته باشد.
به گزارش خبرگزاری ورزش ایران(ایپنا) و به نقل از سینما ورزش، "بهناز شفیعی" از حجازی گفت و شرایطی که برای او ساختند. وی نامردی ها به ناصر حجازی را تلخ ترین اتفاق برای همسرش عنوان کرد.
گفتگو با وی را در ادامه بخوانید:
* روزگار بدون ناصرخان چطور می گذرد؟
- خیلی سخت، همه به من می گفتند بعد از هفت و چهل اوضاع روحی ات خیلی بهتر می شود و دیگر به رفتنش عادت می کنی اما هر چه زمان می گذرد بدون ناصر بودن برایم سخت تر است. احساس می کنم ستون خانه مان دارد خراب می شود. هیچ وقت این حس را نداشتم الان که داریم به سالگردش نزدیک میشویم، شرایط روحی ام خیلی بدتر است. گفتم واقعا احساس می کنم ستون خانه مان می ریزد.
* با وجود اینکه می دانستید بیماری همسرتان علاجی ندارد، خودتان را برای رفتنش آماده نکرده بودید!
- من اصلا قبول نمی کردم که ناصر یک روز نباشد تا لحظه آخر که دکتر می گفت یک ماه، دو ماه دیگر بیشتر زنده نیست هم نمی خواستم به فکر رفتنش بیفتم. وقتی هم که می گفتند بروید حسابتان را دو امضاء کنید متوجه حرفشان نمی شدم. نمی توانستم قبول کنم یکروز نباشد(می زند زیر گریه، چند ثانیه ای گریه میکند) همیشه می گفتم خوشحالم ناصر زجر نکشید، خوشحالم با آن وضعیت نماند و با عزت رفت اما الان که دلم برایش تنگ شده می گویم کاش ۱۰ سال دیگر در کما می ماند تا او را می دیدم کاش حتی خوابیده کنار ما بود.
* اولین بار که آقای حجازی متوجه شدند بیماری سرطان دارند کی بود؟ چه احساسی داشتند؟!
- ما ۶ ماه اول به کسی نگفته بودیم. یکی، 2 بار از من پرسید نازی مریضی ام چیه؟! گفتم در اتریش سرماخوردی ذات الریه کردی فورا پذیرفت. گفت: آره، اونجا خیلی سرد بود. گفتم این آنتی بیوتیک ها هم چون خیلی قوی هستند، موهایت دچار ریزش شده. زمان گذشت تا اینکه یک روز به خانه آمد و گفت: نازی چرا به من دروغ گفتی. اصلا فکرم به این نمی رفت که متوجه مریضی اش شده باشد. گفتم چه دروغی؟! همان موقع روزنامه را به من نشان داد و گفت: ببین روزنامه ها چی نوشتند. هاج و واج فقط نگاهش می کردم، نمی دانستم چه بگویم… بعد از چند ثانیه گفتم اگر هم چنین چیزی هست، پزشکان تا به حال به من نگفتند، من اصلا از این موضوع اطلاع نداشتم… با این حال، با این که تازه متوجه شده بود سرطان دارد، اصلا ناراحت نشان نداد. از همان اول مثل یک کوه ایستاد.
* جدا از رفتن ناصر حجازی، چه اتفاقی برای شما خیلی سخت و تلخ بود؟
- من بارها و بارها گفتم دست تک تک هوادارانش را می بوسم. من به عمر ۶۰ ساله ام تا به حال چنین محبت هایی را از سوی مردم برای یک نفر ندیده بودم. هر وقت سر خاک ناصر رفتم تمیز است و پر از گل. اگر در نبود ناصر خیلی کمبودها را از طرف بعضی ها احساس کردیم، مردم برای ما کم نگذاشتند. متأسفانه بعضی حتی در مراسم تدفین یا به بیمارستان هم نیامدند. من خودم یک شیر زن هستم و می توانستم تمام مراسم ها را خودم حل کنم اما نه از لحاظ مادی که از لحاظ معنوی هم نیامدند بگویند چیزی لازم دارید یا نه، کمک میخواهید یا نه… فقط هواداران ناصر بودند که در این روزها ما را تنها نگذاشتند.
* فقط یادم است فتح الله زاده از همان اول کنار شما بودند!
- بله، فتح الله زاده خیلی برای ناصر زحمت کشید. از دقیقه اول تا آخر کنار ما بود من حساب ایشان را از بقیه جدا می دانم. بقیه که خیلی بیشتر از فتح الله زاده می توانستند به ما کمک کنند، سراغمان را نگرفتند اما باز دست او درد نکند که هیچ وقت تنهایمان نگذاشت. ما آدم پولداری نیستیم اما خانواده ای هستیم که می توانیم روی پای خودمان بایستیم و محتاج کسی هم نباشیم با این حال حتی کسی از این مسئولین ورزشی نیامد و یک تعارف به ما بزند من خودم ۱۹گارسون را ۷ شبانه روز برای مراسم های ناصر استخدام کردم.
روزی ۱۶۰۰ غذا بین هوادارانش دادیم البته آقای پرورش هم با وجود اینکه یک پرسپولیسی بودند، آمدند و به ما گفتند مراسم هفت را من در تالارم می خواهم برگزار کنم. با وجود اینکه ما خودمان این مراسم را تدارک دیده بودم، پذیرفتیم. دستش هم درد نکند، آدم غریبه ای بود و من هم تا به حال او را ندیده بودم اما یک ریال هم از من پول نگرفت، بحث من بحث پول نیست، بحث معرفت آدم هاست.
وقتی یک جوان ۱۹ ساله سرباز من را کنار بیمارستان کشید و گفت من سرباز هستم از اول سربازی تا الان با پول کارگری این 2 میلیون و نیم را جمع کردم تا برای آقای حجازی که در بیمارستان بستری است بیاورم من چه می توانستم بگویم؟ اشکم در آمد و گریه کردم. گفتم پسر جان همینکه این محبت را داری برای ما کافی است. من فقط خوشحالم که ما این مردم را داریم. هنوز هم این مردم به منزل ما می آیند و حتی در پارکینگ خانه مان یک محل را برای آنها درست کردیم تا هر وقت خواستند به منزل ما بیایند در خانه حجازی به سوی همه مردم باز است.
* همسرتان به چیزی که حقش بود، رسید؟
- نه، فقط خوشحالی من به اینست که مردم دوستش دارند و محبوب باقی ماند. ۳۰ سال پیش دوست داشتم بروم خارج از ایران، هر وقت هم به ناصر می گفتم برویم می گفت من یک وجب از خاک ایران را به هیچ جا نمی دهم می گفت من عاشق ایرانم، عاشق اینکه به استادیوم بروم و مردم من را تشویق کنند…
* خب خود ناصر حجازی فکر می کرد به حقش رسیده یا نه؟!
- او فکر می کرد به حقش رسیده چون حقش همین لطف مردم بود. می گفت من این مردم را دارم و همین برایم کافی است فقط گلایه اش این بود که چرا مربی تیم ملی نشدم.
* از چه چیزی شکست؟! چه چیزی را در دل خودش ریخت؟
- ناصر من از یکسری نامردی ها که در حقش کردند شکست. سالی که استقلال سیزدهم شد، در کارش گذاشتند. همان بازی استقلال و سایپا هم به او نامردی کردند خود بازیکنان آمدند و از من بابت همین مسأله حلالیت طلبیدند. ناصر از نامردی هایی که در حقش کردند شکست، از اینکه در کارش گذاشتند… هر وقت مربی استقلال شد، در کارش گذاشتند. به خاطر همین من هیچ وقت دوست نداشتم او در استقلال باشد. التماسش می کردیم، گریه می کردیم که به استقلال نرود اما می گفت من عاشق استقلال هستم، نمی توانم از آن دل بکنم.
* چرا باید در کار ناصر حجازی می گذاشتند؟!
- خدا را شکر که ذره ای هم از محبوبیت ناصر کم نشد. شاید مربیان دیگر دانش و فن بالایی داشته باشند اما با احترامی که برای همه شان قائل هستم کسی ابهت ناصر را نداشت و نمی تواند هم داشته باشد. به خاطر همین بود که بعضی ها در کارش گذاشتند…
* حجازی در زندگی به چه اندازه گلبرگ مغرور بود؟
- خیلی… از همان اول که ازدواج کردیم، این غرور را در او دیدم. هنوز زیاد معروف نشده بود، من ۲۱ سال سن داشتم، ناصر هم ۲۳سالش بود. یک بار با برزیل بازی داشتند. من به او گفتم ای کاش ناصر با پله یک عکس می انداختی… گفت او باید بیاید با من عکس بیندازد. گفت: یک کاری می کنم یک روز همه بیایند با من عکس بیندازند…
* حجازی الان از دار زندگی چه دارد؟
- یک خانه و یک ماشین و یک خط موبایل، همین… ناصر آدم خیلی رئوفی بود از همان اول که ما مستأجر گرفتیم تا آخر وقتی که در خانه مان بود یک قران هم به اجاره اش اضافه نمی کرد. می گفت خجالت می کشم بروم به مستأجر بگویم کرایه ات را بالا ببر…
* اگر از موقعیت شخصی اش استفاده می کرد؟!
- الان میلیاردها، میلیارد پول داشت اما او هیچ وقت دوست نداشت از ناصر حجازی بودنش سوء استفاده کند. همیشه می گفت من اگر بیشتر از این پول داشته باشم اما حلال نباشد، چه فایده ای دارد؟!
* پشت سر ناصر حجازی هم حرف بود؟
- ناصر اعتقاد و ایمانش خیلی قوی بود، چون آدمی که اعتقاد قوی نداشته باشد خلاف می کند اما او اهل خلاف نبود. اهل تظاهرم نبود، ریاکار هم نبود. همیشه دوست داشت به تنهایی با خدای خودش خلوت کند. همیشه دوست داشت تنهایی به زیارت برود، عادت نداشت جلوی جمع به راز و نیاز با خدا مشغول باشد. او در اعماق وجودش خدا را دوست داشت صبح تا چشم باز می کرد می گفت خدایا به تو توکل می کنم.
* شما استقلالی هستید؟!
- بله اما از وقتی ناصر رفته، کمتر فوتبالی هستم با این حال تمام بازیهای استقلال را تعقیب می کنم و این تیم را خیلی دوست دارم به خاطر ناصر و البته به خاطر آتیلا.
* فکر می کنید امسال این تیم قهرمان شود؟!
- من امیدوارم که بشود فاصله فقط ۱ امتیاز است و استقلال می تواند با تلاش بیشتر به یک جام دیگر دست پیدا کند.
* به نظر شما بهتر است که فصل بعد چه کسی سرمربی استقلال باشد؟!
- من نمی دانم اما عملا مظلومی خوب کار کرده، یک جام برای این تیم آورده وقتی یک مربی جام می گیرد یعنی کارنامه خوبی داشته. چه کسی بهتر از مظلومی برای استقلال که الان هم تیمش در آستانه رسیدن به یک جام دیگر است!!
* زمزمه حضور امیر قلعه نویی هم در استقلال شنیده می شود!
- خب این بستگی به نظر هواداران دارد. اگر هواداران استقلال او را بخواهند، قلعه نوعی را به این تیم می آورند. باید دید نظر هواداران چیست و حتما فتح الله زاده هم در این خصوص بهترین تصمیم را می گیرند.
* چند روز پیش فتح الله زاده هم به منزل شما آمده بودند، جریان چه بود؟!
- آقای فتح اله زاده برای تبریک سال نو به منزل ما آمده بودند. ایشان از روز اول در کنار ما بودند و امیدوارم همیشه موفق باشند. خوشبختانه در مدیریتشان هم خوب عمل کردند و انشاءالله فصل بعد هم با قدرت به کارشان ادامه می دهند.
* آتیلا می تواند مثل ناصر حجازی به یک مربی بزرگ تبدیل شود؟
- صد در صد، نه اینکه چون پسرم است بیایم و از او تعریف کنم. آتیلا از یک سال و نیمه گی در فوتبال بوده و همیشه در کنار پدرش تجربیات مربیگری را آموخته و کلاس های مربیگری هم رفته. ولی امیدوارم طوری شود که رابطه اجتماعی اش یک مقدار از ناصر انعطاف پذیر تر باشد. آتیلا صراحت کلام ناصر را دارد اما مثل او رک گو نیست. من فکر می کنم به خاطر اینکه اینقدر رک گو نیست، موفق شود چون ناصر همیشه از رک گو بودنش ضربه خورد.
* صحبتی اگر باقی مانده بفرمایید…!!
- من دست هواداران را می بوسم که در این یک دو سال ما را تنها نگذاشتند، همواره با ما بودند و به خانواده حجازی لطف داشتند. امیدوارم همیشه موفق باشند.