پرویز برومند : کاش آن مشت را نمیزدم / رأفت : بعد از آن مشت، مردم در خیابان به من فحش میدادند | |||||||
www.khabaronline.ir ناصر قراگزلو – حبیب افتخاری - میثم بهرامی/ وقتی اسم پرویز برومند میآید، خیلیها یاد پایان رأفت میافتند! یاد آن مشتی که برومند بهصورت رأفت زد. در آن دربی معروف، برومند به سمت رأفت رفت و مشتی نثار او کرد که هنوز هم از یاد خیلیها نرفته. به بهانه حضور دوباره پرویز برومند در فوتبال و برای شنیدن خاطرات پایان رأفت، این دو بازیکن اسبق استقلال و پرسپولیس را دعوت کردیم تا پای حرفهایشان بنشینیم. اول قرار بود پایان رأفت و پرویز برومند همزمان به دفتر خبرورزشی بیایند و مصاحبه را با حضور هر دوی آنها شروع کنیم. بعد که وقت مصاحبه رسید، برومند تماس گرفت و گفت دیرتر میرسد. صحبت را با پایان رأفت شروع کردیم و اواسط حرفهای او بود که پرویز برومند هم رسید. پایان رأفت مصاحبه را خودش شروع کرد و نگذاشت ما سؤال بپرسیم. رأفت: مردم از نحوه بازی کردن بازیکنان فعلی راضی نیستند. مردم این بازیکنان را در کوچه و خیابان میبینند. وقتی بازیکن ساعت 3 نصف شب میرود بیرون مردم او را میبینند و میفهمند که آنها برای تیمشان دل نمیسوزانند.*اتفاقاً اسماعیل حلالی هم گفته بازیکنان خوشگذرانی میکنند. بهخاطر این است که پول زیادی به آنها میدهند. من از ملوان آمدم پرسپولیس. 5 سال در ملوان پدرم درآمد. سالیان سال ملوان برای خودش تیمی بود. من از این تیم باریشه آمده بودم. سال 72 که آمدم ملوان، 23 سالم بود. آن موقع اصلاً از پول خبری نبود. *چرا فوتبالت را خیلی دیر شروع کردی؟ 23 سالگی برای شروع فوتبال خیلی دیر است. علت دارد. علتش این است که الان در هر شهرستانی یکی دو باشگاه هست ولی آن موقع لیگی وجود نداشت. یک جام فلق بود که شهرستانیها با هم بازی میکردند. تهرانیها هم که با همدیگر بازی میکردند. ما در استان گیلان دو بار جام فلق را بردیم و با تیم آستارا قهرمان شدیم. با مینیبوس رفتیم بیرجند برای مسابقات مرحله نهایی جام فلق. 25 ساعت در راه بودیم. رسیدیم آنجا دیدیم پرده زدهاند مقدم آقایان صالحنیا و سیروس قایقران را گرامی میداریم! فکر میکردند انزلی چون نفرات خوبی دارد و تیم قدرتمندی است قهرمان میشود. ما میگفتیم ما قهرمان شدهایم باور نمیکردند. باید از تهران نامه میزدند که آستارا قهرمان شده. در آن جام در تیم اردبیل، علی دایی بازی میکرد. *در جام فلق مقابل علی دایی بازی کردی؟ آن سال خوردم به سربازی و رفتم سردشت. اعزام شدم به منطقه و 20 ماه منطقه بودم. اصلاً فوتبال بازی نکردم. *میگفتند رأفت راننده تاکسی بوده که پروین او را آورده پرسپولیس. در اصل این ماجرای تاکسی پایان رأفت خیلی مشهور است. سال 76 که علی پروین خواست بیایم پرسپولیس، بازیکن ملوان بودم. اصلاً بگذار از اینجا شروع کنم که چند سال قبل از آمدن به پرسپولیس، از فوتبال قهر کردم و رفتم. *چرا؟ بهخاطر مسائل خانوادگی و اقتصادی و فوتبالی. ملوان آن موقع پول نداشت و خیلی اذیت میشدم. از آستارا باید میرفتم تمرین و برمیگشتم. خیلی مسائل هست. میخواهم خلاصه کنم. یک سال و نیم، دو سال فوتبال را گذاشته بودم کنار. از ملوان رفتم و رفتم آستارا زندگیام را ادامه بدهم. اصلاً نمیخواستم بازی کنم. زده شده بودم. یک سال و نیم از فوتبال دور بودم. رفتم یک کار تجاری انجام بدهم که مثلاً پولدار شوم ولی نه از کار تجاری سر درمیآوردم نه پول داشتم که بخواهم کار بزرگی انجام بدهم. *میخواستی چه کاری انجام بدهی؟ خرید و فروش کنم و پول دربیاورم. تجارت. این باعث شد سرمایه من کلاً از بین برود. ملوان هم رفته بود لیگ دو. دیدم باید دوباره برگردم به فوتبال. رفتم باشگاه ملوان و گفتم رضایتنامه من را بدهید میخواهم بروم فوتبال بازی کنم در تهران. رفتم سایپا و تیمهای دیگر ولی گفتند چاق شدی و یک سال و نیم بازی نکردی و خلاصه من را نخواستند. رفتم پیش نصرت ایراندوست که تازه سرمربی ملوان شده بود. گفت کجا میخواهی بروی؟ ملوان خانه توست. *در چند سالگی میخواستی از فوتبال خداحافظی کنی؟ 27 سالگی بود که قهر کردم. *خب ادامه بده. داشتی میگفتی که به ملوان رفتی. ملوان آن سال از لیگ آزادگان به لیگ دو سقوط کرده بود. بهمن صالحنیا هم از سرمربیگری تیم رفته بود و نصرت ایراندوست آمده بود که تیم را بیاورد لیگ یک. ایراندوست گفت من با تو مشکلی ندارم. بازیکن اینجا هستی. بیا به ما کمک کن. من هم تصمیم گرفته بودم دوباره به فوتبال برگردم. قبول کردم. روزی که آمدم ملوان مسیر آستارا تا انزلی را 150 کیلومتر میرفتم و 150 کیلومتر برمیگشتم. یعنی 300 کیلومتر. روزی 6، 7 ساعت فقط در راه بودم. *چقدر کرایه میدادی؟ 150 یا 200 تومان. هر روز همین کار را میکردم. روزی که پسرم داشت به دنیا میآمد، نرفتم تمرین، جریمه شدم. آقای صالحنیا 5هزار تومان من را جریمه کرد. 5هزار تومان یک ماه خرجی زندگی من بود. یکی از دلایل قهر کردن من همین بود. ما اینطوری فوتبال بازی کردیم. نصرت ایراندوست گفت بیا شروع کن. گفتم فرصت بدهید خودم را آماده کنم. *چند کیلو شده بودی؟ وزنم خوب بود. 6، 7 کیلو اضافه داشتم که زود کم کردم. بعد که آماده شدم، برای ملوان بازی کردم و 14 تا گل زدم. تماشاگران ملوان بهخاطر نتایج ضعیف تیم شده بودند 500 نفر. ما ذره ذره آنها را جمع کردیم و شدند 5 هزار نفر. *در چند مسابقه 14 تا گل زدی؟ در 10 یا 11 بازی. بازی آخر هما در اردبیل بازی داشت و ما در کرمانشاه مسابقه داشتیم. ما باید بازی را چهار بر صفر یا چهار یک میبردیم که با تفاضل گل میرفتیم بالا. تیم صعود کرد به جمع 8 تیم که از این 8 تیم دو تیم بروند لیگ دسته اول. ما یک نفر را داشتیم به نام دریادار فرهنگی. مدیرعامل ملوان شده بود. آدم خوبی بود. یک بازی داشتیم با بانک ملی که علی دوستی سرمربی بانک ملی بود و رضا رضاییکمال بازیکنشان بود. هوا بارانی بود و زمین گلآلود. الان نگاه نکن که زمین ملوان خوب است. الان AFC گیر داده درستش کردند. من 5 سال در ملوان بازی کردم یک بار نتوانستم دوش بگیرم. اینقدر که آب ورزشگاه سرد بود و امکانات وجود نداشت. پیراهن هم نداشتیم عوض کنیم. داشتم بازی با بانک ملی را میگفتم. بین دو نیمه در رختکن من نشسته بودم روی زمین که دیدم کفشم پاره است. شماره پای من هم 44 بود. کفش کی به پای من میخورد؟ هیچکس. آقا من چه کار کنم؟ بازی دارد شروع میشود. با بند و چسب شروع کردم به بستن کفش که پایم از کفش بیرون نرود. تازه این کفش هم برای یکی دیگر بود. برای مهدی حسینی بود که دفاع ملوان بود و کفش دومش را به من داد. آن سال من قراردادم 300هزار تومان بود. همان سال بازیکنان ملوان یک میلیون گرفته بودند. نیمه دوم را شروع کردیم. من یک گل با سر زدم. بازی که تمام شد دیدم ناخدا سازمند سرپرست وقت تیم آمد و گفت دریادار گفته فردا پایان رأفت بیاید دفتر نیروی دریایی در انزلی. صبح ساعت 8 بلند شدم و رفتم دیدم مراسم صبحگاه انجام شده و رفتیم داخل دفترش. صبحانه را با هم خوردیم. گفت از روزی که تو آمدی وضعیت تیم ما بهتر شده. میخواهم به تو 50 هزار تومان پاداش بدهم. این را تا همین الان توی دلم نگه داشته بودم. تا امروز ماجرای این 50 هزار تومان را به کسی نگفته بودم. گفت نه بهخاطر گلی که زدی بهخاطر تأثیری که در روند تیم داشتی. خلاصه تیم ما قهرمان هم شد و رفتیم لیگ آزادگان. تیمسار فرهنگی دوباره من را صدا زد. گفت بچههایی که الان هستند مثل پورغلامی و فاضل غدیری و نادر عزتاللهی، کارمند نیروی دریایی هستند و یک حقوقی دارند و از کنار فوتبال هم یک پولی میگیرند. گفت به جای این دو میلیونی که قراردادت است، یک سهمیه تاکسی بدهیم به تو و بده با تاکسی برایت کار کنند که پول بگیری از آن. الان دو میلیون را بگیری حیف و میل میشود. *تاکسی چی بود؟ هیوندا؟ نه بابا. پیکان. پدرزنم را بردم که تاکسی را بیاورد، پدرش درآمده بود! ماشین توی راه دو بار خراب شد! ماجرای تاکسی این بود. سال بعد تیم ما در لیگ آزادگان بازی کرد. در لیگ آزادگان هم با اتوبوس به شهرستانها میرفتیم. از مشهد داشتیم برمیگشتیم اتوبوس ما چپ شد. یک تکه از گوش عزیز اسپندار کنده شد. علی نیاکانی دندههایش شکست. همه از جلوی اتوبوس میآمدیم بیرون. خودم توی کمرم کمی شیشه رفته بود و بخیه زدیم. یکشنبه توی گرگان داشتیم میرفتیم سیتیاسکن و دکتر، سهشنبه با استقلال بازی داشتیم! برای بازی با استقلال، نصرت ایراندوست گفت میخواهم تو را بگذارم جای پورغلامی در دفاع آخر. گفتم من در این پست بازی نکردهام. گفت چرا، بیا دفاع بایست، من تو را 6ماهه میفرستم تیمملی. گفت یادت است پریروز پابرهنه رفتی دفاع آخر بازی کردی در تمرین؟ گفتم بله. گفت فردا میشوی بهترین بازیکن زمین. گفتم چرا؟ گفت استقلالیها توپها را سانتر میکنند و تو همه آنها را میزنی و میشوی بهترین بازیکن زمین. بازی یک بر یک مساوی شد و فردایش روزنامهها نوشتند رأفت بهترین بازیکن زمین بوده. آن موقع علی پروین من را دیده بود و خوشش آمد. بعد که خواستم بیایم پرسپولیس، تاکسی را فروختم و دادم به ملوان برای پول رضایتنامه. *پس اینطوری نبوده که بخواهی با تاکسی کار کنی؟ نه بابا اینطوری نبود. من اصلاً گواهینامه نداشتم. برای همین به پدرزنم گفتم برود تاکسی را تحویل بگیرد و بیاورد. علی پروین که راننده تاکسی نمیآورد برای پرسپولیس. یک چیزی در رأفت دیده بود که من را خواست. آن موقع جاوید جهانگیری که در جامجهانی همبازی علی پروین بود آمد به من گفت پروین تو را میخواهد. آن موقع موبایل نبود. دلال نبود. برایم پیغام فرستادند که بروم پرسپولیس. آمدم سورتمه. اول علیآقا من را نشناخت. بعد گفتند این پایان رأفت است. بلند شد و دست داد و گفت من تو را میخواهم. تاکسی را فروختم و دادم پول رضایتنامهام. *ملوان، تاکسی را قسطی داد به تو؟ نه. ملوانیها به جای پیشقرارداد به من تاکسی دادند. البته کار کردن با تاکسی که بد نیست. این هم یک شغل است. *از روزی که به سورتمه رفتی بگو. پروین هیچ صحبتی در مورد رقم قرارداد با من نکرد. گفت هرقدر لیاقتت باشد میدهیم. همان سال سپاهان من را با 15 میلیون میخواست. از طرف یکی از دوستان پیغام دادند به من که بیا اینجا. چون احمد مؤمنزاده داشت میرفت استقلال و گفتند پایان رأفت را بگیرید به جای او. من هم گفتم نه، میروم پرسپولیس. میخواستم بهخاطر آن دورانی که خداحافظی کرده بودم، جبران کنم. *پروین در سورتمه چه حرفی به شما زد؟ پروین اول من را نشناخت. بعد که شناخت بلند شد گفت هیکل میکلت هم خوبه! گفت من تو را میخوام ولی چند نفر گفتند این پسره رو نیار پرسپولیس. گفت البته تا بیان تو رو بشناسن ما همه تیمها را زدیم و قهرمان شدیم. *** در این لحظه پرویز برومند وارد کافه خبر شد. برومند پس از روبوسی با رأفت و احوالپرسی با او، وارد مصاحبه شد. *** *احساس نمیکنید استقلال و پرسپولیس الان خیلی راحت میبازند؟ رأفت: پروین به ما میگفت استقلال باید پرسپولیس را ببرد و پرسپولیس هم استقلال را. دیگر به هیچ تیمی نباید ببازید. برومند: الان خیلی راحت میبازند. البته باز هم باید این را بگویم که من نه استقلالی بودم نه پرسپولیسی. من طرفدار بازیکن بودم. مجتبی محرمی و محمدخانی و علیدوستی. عاشق اینها بودم. حمید درخشان. عاشق بازیاش بودم. حالا یک نکته خیلی جالب بگویم. جهانبخش جعفری که بازیکن پرسپولیس هم بوده، مربی شده و یک تیم دارد. زمانی که درخشان هم تیم داشت، تیم این دو نفر با هم بازی داشتهاند، بعد درگیری میشود و جعفری به حمید درخشان میگوید تو کجای فوتبال بودهای! من هر وقت یاد این حرفش میافتم خندهام میگیرد. دو تا چیز هست که من را خیلی میخنداند. یکی آن بلوتوث که میگوید: آقای فردوسیپور چرا میخندی، یکی هم همین حرف جهانبخش جعفری. شنیدم او به خداداد عزیزی هم یک چنین چیزی را گفته. من راهآهن بودم که مصدوم شدم و تیم رفت مشهد. همان موقع به خداداد که در ابومسلم بوده گفته تو کجای فوتبال بودهای؟ خداداد هم به میثاقیان فحش میداده که این کیه برداشتی آوردی؟ *الان در تیم لیگ یکی پارسه بازی میکنی؟ برومند: بله. آن موقع که جوان بودیم مربی گلر نداشتیم. از وقتی مربی گلر مد شد چند نفر بودند که با آنها کار کردم ولی این داود فعال که الان مربی دروازهبانهای پارسه است خیلی خوب کار میکند. بعد از احمد سجادی بهتر از همه مربیانی بوده که من با آنها کار کردم. *حمید بابازاده خوب نبود؟ برومند: نه. بابازاده فقط با دست کار میکرد. مربی گلر نباید با دست کار کند. *ما میخواهیم در مورد آن دربی معروف صحبت کنیم. همان دربیای که شما با مشت زدی توی صورت آقای رأفت. برومند: من این همه در فوتبالم خوب گلری کردم و رأفت هم این همه خوب گل زده. بیایید در مورد اینها صحبت کنیم. رأفت: آن بازی تمام شده. پرویز راست میگوید. در همان بازی 4 گل رد و بدل شد. در مورد آن 4 گل صحبت کنیم. برومند: آن دربی یکی از بهترین دربیها بود. هیچکس آن را نمیگوید. همه میگویند برومند و رأفت دعوا کردهاند. *به هر حال باید در مورد این مسائل هم صحبت کنیم. رأفت: خدا شاهد است همیشه گفتم آن دربی تمام شده. مردم یک دقیقه این صحبتهای ما را میخوانند و تمام میشود. پس بهتر است دیگر در موردش صحبت نکنیم. *به هر حال ما باید در مورد این مسائل صحبت کنیم. فکر میکنید مردم چرا عادل فردوسیپور را دوست دارند؟ بهخاطر اینکه همان چیزهایی را میپرسد که مردم دوست دارند. ما هم باید چیزهایی را بپرسیم که مردم دوست دارند. برومند: یکی نیست به فردوسیپور بگوید چرا اینطوری صحبت میکنی؟ چرا جنجال درست میکنی؟ متأسفانه غیر از دایی و قلعهنویی هرکس رفته آنجا ترسیده و صحبت نکرده. *ناصرخان حجازی هم همینطور بود. یک بار فردوسیپور به او گفت چرا در دربی فلان بازیکن را تعویض کردی؟ حجازی جواب داد مگر باید به شما جواب بدهم؟ فردوسیپور دیگر حرفی برای زدن نداشت. برومند: فردوسیپور اگر فوتبال ایران را تکان میداد خوب بود. او فوتبال ایران را خراب کرده. پایان رأفت: حالا شما از دربی آخر صحبت کنید. اگر وقت شد در مورد آن دربی که دعوا شد هم حرف میزنیم. برومند: از این دربی 75 شروع کن که اگر میریختی تو چرخ گوشت یک دانه فوتبالیست درست و حسابی از آن درنمیآمد. زمان ما تا دقیقه 20 از همه تیمهایی که جلویمان بودند جلو میافتادیم. الان فجرسپاسی میآید استقلال و پرسپولیس را میبرد. آنهایی که فوتبال بازی کردند در استقلال و پرسپولیس، حرص میخورند که الان نیستند. ما الان چند تا ستاره میتوانیم اسم ببریم؟ شما 5 تا را بگو. *البته فوتبالیستهای فعلی ستاره نیستند. ستاره کاغذی هستند. برومند: من از پرسپولیس میگویم. چون آنهایی که دوستشان داشتم بیشترشان در پرسپولیس بودند. ستارهها تداوم داشتند. الان اگر بخواهیم اسم ببرم، علی کریمی و فرهاد مجیدی و جواد نکونام و... دیگه بگو. شما بگو نفر چهارم کیست؟ *مهدویکیا. برومند: مهدویکیا ستاره یک دهه عقبتر است. الان 5 تا ستاره نداریم. برای اسم بردن از نفر چهارم به مشکل میخوریم. کریمی و مجیدی هر کدام نهایتاً یک سال دیگر و نکونام هم دو سال دیگر بیشتر بازی نمیکنند. دیگر کی میخواهد ستاره باشد؟ میدانی باید چه کار کنیم؟ باید 10 سال لیگ را تعطیل کنیم. 10 سال بروند عقب. با بازیکنان 12، 13 ساله کار کنند بلکه آنها یک چیزی بشوند. وقتی قرعهکشی جامجهانی شد من گفتم رفتیم بالا. گفتم کروش چقدر خوششانس است که تیمش به این تیمهای ضعیف خورده. اما الان رنگ کروش پریده که اگر لبنان را بزنیم میرویم جام جهانی. یک زمانی این تیمها آرزو داشتند بیایند استادیوم آزادی ما. این خجالتآور است. الان افتخار میکنیم که کروش را آوردیم. مگر او کی بوده؟ رفتم تمرین مربی دروازهبانهای تیمملی را دیدم گفتم منصور رشیدی، دستت را میبوسم! *ولی ویسی برعکس شما حرف میزد و میگفت کروش مربی خیلی خوبی است. برومند: من از نحوه صحبت کردن کروش بدم میآید. چرا این حرف را میزند که ما اگر لبنان را ببریم میرویم جام جهانی؟ من همه تیمهای ایران را دوست دارم. بازیهای آنها را میبینم. بازی ملی را مینشینم نگاه میکنم. الان کفرم میگیرد که اینطوری شدهایم. گوشت تنم میریزد که تیمها چنین وضعیتی دارند. *چرا فوتبال ما به این حال و روز افتاده؟ برومند: یک سری میگویند پول فوتبال ما را خراب کرده. ولی نه، پول خراب نمیکند. پول برای کسی بد است که جنبه نداشته باشد. پول بد نیست. به نظرم یک سری خارجیهای فوتبال پول باشگاهها را به باد میدهند. یک نفر را از کشورش بیرون کردهاند آمده در ایران مربیگری میکند. کسی نمیبیند تمرین چقدر وقت میگیرد و چقدر سخت است. فقط پول را میبینند. *از پرسپولیس و استقلال بگو که چرا اینقدر ضعیف شدهاند. برومند: زمانی که ما بازی میکردیم کسی نمیگفت مساوی کنید. این را میشنیدیم که مردم میگویند به بازیکنان گفتهاند دربی مساوی شود ولی واقعاً چنین خبری نبود. با این حال این اولین بازی بود که احساس کردم استقلال و پرسپولیس تحت تأثیر جو مملکت قرار گرفتهاند تا این بازی مساوی شود. مساوی بدون روحی بود. *یعنی تلقین شده بود مساوی شود؟ برومند: فکر کنم بازیکنان به خودشان تلقین کرده بودند که اگر بازی مساوی شود بهتر است. اگر این بازیکنان کهکشانیاند ما از یک کره دیگر آمده بودیم! همین کهکشانی را هم فردوسیپور آورده. رئالمادرید کهکشانی را او انداخت سر زبان. ما میگوییم کهکشانی، آنجا خودشان به رئال و بارسا نمیگویند کهکشانی. رأفت: همیشه بازیهای استقلال و پرسپولیس هیجان خاصی دارد. چه برای طرفداران و چه برای تیمها. ما یک هفته قبل میدانستیم با استقلال بازی داریم و خودمان را میکشتیم. استادیوم کارگران سال 78 و 79 پر بود. برومند: مرغوبکار هم پر میشد. رأفت: تمرین آنقدر شلوغ میشد که تماشاگران تونل میزدند و ما از بین آنها میرفتیم به زمین چمن میرسیدیم. احساس میکردیم اگر مساوی کنیم ما را میکشند. خودمان را میکشتیم که برنده شویم. مگر میشد به استقلال گل زد یا موقعیت ساخت؟ خیلی سخت بود. برومند: اولین دربی را که بازی کردم، بعد از اینکه باختیم میخواستم فوتبال را بگذارم کنار. منصور پورحیدری آمد خانهام و گفت تو باید ادامه بدهی. در تیمملی خودم را زدم به کمردرد و نرفتم. از نظر روانی اینقدر آمده بودم پایین که دوست داشتم از فوتبال بروم. اولین بازی هم بود که من پیشبینی کردم سه تا میزنم به پرسپولیس ولی یک گل خوردیم و باختیم. رأفت: از استرس نصف شب بلند میشدم 5 بار هم میرفتم دستشویی. میگفتم اگر نتوانیم ببریم چه میشود. برومند: اصلاً یک روح بزرگی را در من دمیده بودند. ناصر حجازی را خدا بیامرزد. میگفت تو در تمرین هم نباید گل بخوری. ما در تمرین با تیم خودمان روبهروی همدیگر بازی میکردیم. باخت یا گل خوردن معنی نداشت. رأفت: آن موقع اینطوری بود، الان هم بازیکن معروفشان را ساعت 3 نصف شب در خیابان میبینند. مردم شب قبل از بازی با صبا بازیکن پرسپولیس را ساعت 3 شب در خیابان دیدند و به من زنگ زدند که این چه وضعی است؟ گفتم مگر من چه کاره پرسپولیس هستم که به من میگویی؟ ما اگر به استقلال میباختیم فردایش میخواستیم بیاییم تمرین با ترس و لرز از خانه میرفتیم بیرون. برومند: همین الان میتوانم بگویم فرهاد مجیدی فوقالعاده حرفهای است. میدانید چرا؟ چون خوب میخوابید و استراحت میکرد و غذا میخورد. چرا فرهاد مجیدی توی دوران افت فوتبالش ستاره است؟ علی کریمی هم مشخص است که حرفهای زندگی میکند. میدانی چرا؟ رأفت: علی کریمی و فرهاد مجیدی و مهدویکیا از ایران رفتند بیرون و یاد گرفتند حرفهایگری را. بیرون از ایران یاد گرفتند که باید چطور زندگی کنند تا موفق باشند. برومند: به نظر من به این ربطی ندارد. بازیکن خودش باید بداند که نباید نصف شب از خانه بیرون برود. باید شب قبل از مسابقه زود بخوابد. الان صبح و بعد از ظهر تمرین میکنیم، شبها خیلی زود خوابم میبرد. دیشب هر کاری کردم نیمه دوم بازی بارسلونا را ببینم نتوانستم. خوابم برد. من که تا حالا یک دقیقه هم از بازیهای بارسلونا را از دست ندادهام، الان خوابم میبرد. *البته قبلاً که خود شما هم زود نمیخوابیدید و زیاد بیدار میماندید! برومند: قبلاً بله. اما الان که در پارسه بازی میکنم اینطوری نیست. الان دوره زمانه عوض شده. من زنگ زدم به فیروز کریمی که بروم آهن بافق. طوری صحبت کرد که پشیمان شدم. من برای فیروز کریمی جوانیام را گذاشتم. پایم شکسته بود با پای شکسته بازی میکردم. اصلاً درد حالیام نمیشد. *خب حالا برویم سراغ آن دربی معروف که شما با مشت زدی پای چشم آقای رأفت. برومند: در تمام دربیهایی که من دیدهام و یادم میآید، آن دربی یک بازی فوقالعاده زیبا بود. یک بازی سخت و غیرتی. عصبانیتی که در آن دربی برای من ایجاد شد به این دلیل بود که من تا آن زمان دربی را نبرده بودم. وقتی دو بر دو مساوی شدیم این اتفاق افتاد. بعد هم آن موقع جو دربی فرق میکرد. یک عکسی از آن دربی دارم که عمونصی و زرینچه من را گرفتند و آنها روی هوا بودند! آنقدر عصبانی بودم که اصلاً نمیفهمیدم چه کار میکنم. البته همان لحظه که این اتفاق افتاد من رفتم از آقاپایان معذرتخواهی کردم. چند دقیقه طول کشید ولی من رفتم بالای سر پایان و گفتم معذرت میخواهم ولی ناصر ابراهیمی و یکی دو نفر دیگر بودند که همان جا فحش بد دادند. نمیتوانستم فکر کنم به هیچ عنوان. قدرت تفکر نداشتم. این باعث شد کسی جلودارم نباشد. رأفت: آن زمان هیچ تیمی دوست نداشت ببازد. من و مهدی هاشمینسب در دربی خیلی درگیری لفظی و فیزیکی داشتیم ولی آخر دربی هم روبوسی میکردیم و تمام میشد. الان هم ماجرای مشت برومند تمام شده. من و پرویز سالیان سال است که رفیقیم. *چند وقت بعد از آن دربی همدیگر را دیدید؟ برومند: یک ماه نشد. رأفت: در مجموعه انقلاب بود که همدیگر را دیدیم. آنجا تمرین داشتیم. استقلال و پرسپولیس آنجا تمرین میکردند. جفتمان رفتیم سمت همدیگر. در مورد برومند این را هم بگویم که آن زمان همه میگفتند بعد از عابدزاده، برومند بهترین است. *آقای رأفت شما بعد از آن اتفاق مصاحبه کردی خیلی ناراحت بودی. گفتی ما از شهرستان آمدیم اینجا فوتبال بازی کنیم ولی ما را میزنند. رأفت: شرایط بعد از بازی فرق میکند. آن موقع عصبانی بودم. اگر یادت باشد ما را بردند امضا گرفتند. گفتند اگر کوچکترین مشکلی در دربی باشد شما مقصرید. امضا کنید. یکی دو بار ما را بردند آنجا. هفت، هشت تا استقلالی و پرسپولیسی بودیم که با همدیگر رفتیم اما با این حال بهخاطر عصبانیتی که وجود داشت درگیر شدیم. برومند: به من میگفتند لباس رنگی نباید بپوشی. من سه روز زندان بودم. اگر آقاپایان رضایت نمیداد من باید میرفتم زندان. *آقای رأفت، چون علی پروین گفت رضایت دادی؟ رأفت: نه. من فردایش مصاحبه کردم گفتم بازی بود تمام شد. بچه نیستیم که. ما یک عقبه داشتیم. در تیمهای بزرگی بازی کرده بودیم. بچه نبودیم که بهخاطر این مسائل چیزی را به دل بگیریم. البته الان هم اگر علی پروین را ببینم بغل دستش نمیتوانم حرف بزنم! پرویزجان تو وقتی آقای پورحیدری را میبینی چه حسی داری؟ برومند: نمیتوانم کنار دستش بایستم و صحبت کنم. من وقتی در استقلال بودم یک ساعت زودتر میرفتم سر تمرین که نیم ساعت بیشتر حجازی را ببینم. عاشق بودیم. *حمید استیلی آمده بود اینجا و گفت الان پشیمانم که چرا با محمد نوازی درگیر شدم. برومند: حمید استیلی و محمد نوازی با همدیگر به دادسرا رفته بودند. یعنی کسی که باید رضایت میداد کنارش بود ولی در مورد من، پایان رأفت کنارم نبود. با این حال آقای رأفت آمد آنجا رضایت داد. تازه آقای قالیباف که آن موقع رئیس پلیس بود، گفت رأفت رضایت داده ولی مدعیالعموم هم شاکی است از تو و باید بمانی! البته بعدش علیآقا و آقای فتحا...زاده آمدند دادسرا وساطت کردند که بیشتر در زندان نمانیم. بعد از آن محرومیت 6 ماه تمرین کردم که رباط کتفم هم پاره شد و دیگر نتوانستم بازی کنم. *الان پشیمان نیستید که آن روز دعوا کردید؟ برومند: هرچه فکر میکنم میبینم شأن و شخصیت من نبود که این اتفاق بیفتد. خیلی به خانواده پایان فکر کردم و عمیقاً ناراحت شدم. بعدش رفتم معذرتخواهی کنم که افراد دیگری من را تحریک کردند. کاش آن مشت را نمیزدم. رأفت: خدا شاهد است بعد از این اتفاق نمیتوانستم با خانوادهام بروم بیرون. میدانی چقدر به من فحش میدادند. برومند: من همین الان هم دوباره معذرتخواهی میکنم. آقاپایان من را ببخش. یک بار دیگر معذرت میخواهم. رأفت: آن زمان بچهام کوچک بود. نمیتوانستیم برویم بیرون. مردم به ما فحش میدادند. برومند: الان اینها را میگویی، من دوباره شرمنده میشوم. *آقای برومند! مردم به شما هم فحش میدادند؟ من یک بار پدرم را بردم استادیوم. گفت وقتی توپ میگرفتی فحش خواهر و مادر میدادند. وقتی هم که نمیتوانستی بگیری، فحش خواهر و مادر میدادند. میگفت پس اینها چطور طرفداری هستند؟ دیگر بعد از آن پدرم نیامد استادیوم. گفت توپ بگیری یا نه، فحش میدهند. مینشینم داخل خانه و صدای تلویزیون را هم کم میکنم. رأفت: من 5 سال برای ملوان بازی کردم بعد رفتم پرسپولیس. بعد یک بار رفتیم با ملوان بازی کردیم، هواداران ملوان فحش دادند. عادت کردیم. من عادت کردم. جلوی 100 هزار تماشاگر که بازی میکنی یک عده فحش میدهند و یک عده تشویق میکنند. البته الان هرکس من را میبیند میگوید پرویز چه کار میکند؟ من هم میگویم حالش خوب است. مردم پرویز را دوست دارند. ورزشکاران را دوست دارند. *الان چرا در دربی دعوا نمیشود؟ برومند: بهخاطر اینکه کسی تعصب ندارد. رأفت: الان فوتبال قدرتی نیست و سرعتی هم نیست و تکنیک هم که تو سر توپ زدن نیست. من الان یادم نمیآید که یک فوروارد بخورد زمین. همه توپ میخواهند. پس چه کسی میخواهد توپ بگیرد؟ بازیکنان بارسلونا در 5 ثانیه توپ را از حریف میگیرند. زمان ما پروین میگفت دو تا دفاع وسط استقلال کاری نکنند. من فوتبال را ول میکردم و آنها را میچسبیدم. میگفتم وظیفه است. الان هرکس وظیفهاش را انجام بدهد خوب میشود ولی اینطوری نیست. هافبکها اینقدر میدویدند که نگو. در دفاع کسی نمیتوانست رد شود. فردای آن دربی که ما با گل علیرضا اکبرپور به استقلال باختیم، علی پروین به ناصر ابراهیمی گفت خودم تمرین میدهم. سه تا هفت دقیقه بازیکنان را من تو من گذاشت. گفت قلمبند هم کسی نبندد. امکان دارد پا بشکند، دست بشکند. هرکسی هم نمیتواند، برود. دیگر بالا آوردم. نمیگویم چند نفر بالا آوردند ولی همه حرف گوش میدادند. *آقای برومند! شما یکدفعه از فوتبال محو شدی و دوباره برگشتی. از خودت بگو که چه چیزی باعث شد ناگهان کنار بروی و چه چیزی باعث شد برگردی؟ بعد از محرومیتی که برای آن دربی برایم در نظر گرفتند 6 ماه تمرین کردم. سال بعد رباط کتفم پاره شد. یک سال طول کشید تا خوب شود. 9 ماه هم در دستم پلاتین بود که نمیتوانستم آن را تکان بدهم. بعد رفتم راهآهن و آمدیم لیگبرتر. حالا توکل به خدا. *نگفتی چه شد که از فوتبال رفتی؟ برای هرکس مشکلاتی بهوجود میآید. من هم یک شکست خوردم در زندگی. از این خیلی ناراحت شدم که خیلی افراد نمیدانستند چه اتفاقی در زندگی رخ میدهد و همینطوری حرف میزدند علیه من. حرفهای آن آدمها باعث شد برگردم. با این سن میخواهم تودهنی بزنم به آن افراد. هدفی که دارم در مرحله اول همین موضوع است، بعد هدفم فوتبالی است. یک تشکر ویژه هم باید از امیر عابدینی بکنم. ضمناً جا دارد اینجا این را بگویم که من واقعاً فکر نمیکردم مهدی پاشازاده این قدر بار فنی بالایی داشته باشد. خوشحالم که او دارد تلاش میکند. مطمئنم که توی فوتبال موفق میشود. اگر به او اعتماد شود، خودش را ثابت میکند. داود فعال هم مربی دروازهبانهای ماست که میتواند جزو بهترینها باشد. مثل او کسی را ندیدم. آقای پژمان بیکزاده مربی بدنساز پارسه هم کارش خوب است و میتواند در کارش موفق باشد. از خانوادهام، پدر و مادرم که این 3، 4 سال من را تحمل کردند، از همسرم و خانوادهاش هم تشکر میکنم. از دوقلوها تشکر میکنم. پارسا و پارسیا دو پسرم هستند که فوتبال را میبینند ولی پدرشان را نمیبینند. *آنها هم قرار است فوتبالیست شوند؟ پارسا فوتبالیست خیلی خوبی است. دو تا چکش بزن تو سر من که قدم کوتاه شود، دقیقاً همین است. من فقط ماندهام چه کسانی میخواهند الگوهای بچههای الان باشند. واقعاً متأسفم. من در تیمملی جوانان گلر بودم ولی در تیم جوانان خودمان فوروارد بازی میکردم. دو سال آقای گل جوانان تهران شدم. همین الان مدعیام که بهتر از کسی هستم که کهکشانی پول گرفته. همین الان مدعیام در خط حمله. *آقای رأفت! شما هم اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید. تشکر میکنم که من و پرویز را روبهروی هم گذاشتید. امیدوارم پرویز بتواند در پارسه موفق باشد. میروم و بازی پارسه را حتماً میبینم. برومند: راستی علیرضا امامیفر الان در پارسه است. خیلی خوب است. الان از خیلی از این بازیکنان لیگبرتر بهتر بازی میکند. *راستی آقای برومند! شما رابطه خوبی با طباطبایی نداشتی؟ برومند: نه بابا. مشکلی نداشتیم. طباطبایی باسیاست بود. الان گلرهای لیگبرتر را میبینم، اکثر آنها جسارت ندارند از دروازه خارج شوند. گلر باید جسارت داشته باشد. باید از دروازه بیرون بیاید. جسارت اولین چیزی است که یک دروازهبان باید داشته باشد. *اتفاقاً ادموند بزیک هم میگفت در مسابقه آرارات با پرسپولیس زمانی که با عابدزاده تک به تک شده بود، ابهت عابدزاده او را گرفته و طوری شوت زده که توپ اوت دستی شده! برومند: نمیخواهم از خودم تعریف کنم ولی همین الان کسی جرأت نمیکند بیاید شوت بزند. از بچهها پرسیدم، میگویند یک جذبه خاصی داری. چه چیزی ممکن است باعث این شود؟ جسارت و قد و هیکل و آمادگی بدنی است. اینها را داشته باشی خوب است. عابدزاده 5 سال آخر فوتبالش ابهتش بود که بازی میکرد و موفق بود. رأفت: با آن پای خراب بازی میکرد و ابهتش بود که دروازه را نگه میداشت.
|
↧
رافت برومند!
↧