به نام خدای دل شکسته گان
طفل شیرین ناصر به کجا؟
خبر کوتاه بود و تلخ.آه داشت و افسوس و لعنت بر روزگار.خبر چون پتکی بود بر سر هواداران فوتبال و به خصوص هواداران تیم استقلال..یعنی فرهاد کوه کن باید به دلیل مشکلات شخصی در نیمه ی راه از آبی ها خداحافظی کند.
ما هواداران نمی خواهیم اکنون و به ویژه در این لیگ،از فوتبال کاپیتانمان محروم شویم و برای دیدن فوتبال او دبی اسپورت و الجزیره اسپورت و اَل اَل ها را تماشا کنیم و هم چنین نمی خواهیم از حضور او محروم شویم تا این که روزی با عناوینی دیگر مثل مدیر راهبردی تیم به جمع مان بازگردد..و ای روزگار این رسمش نیست،سخت است که بخواهی در کمتر از 7 ماه دو اسطوره مان را به طرق مختلف از ما بگیری.
طفل شیرین ناصر به کجا؟
محبوب من؛کاپیتان فرهاد نرو که با تو چند سالی است بیش از قبل احساس غرور می کنیم.ما جام را بدون لمس دستان تو نمی خواهیم. اگر بروی استقلال آنوقت چه فرقی دارد با فلان تیم در دسته سوم بورکینافاسو.
مَثَل فرهاد به استقلال،مِثل کریمی است به پرسپولیس،مِثل حجازی و پروین است،مِثل باره سی و مالدینی است به میلان،مِثل جوزپه برگومی است به اینتر،مِثل الکس به یووه و توتی به رم و مطمئنا برای من که تو را عاشقانه دوست دارم ازهمه ی این ها بالاتر.چرا که تو بودی در این سال ها در بین تمام غم ها و سختی ها شادم کردی؛آن زمان هایی که مرا هیجان زده کردی و ساعت ها به خیابان ها کشاندی تا کمی احساس خوشبختی کنم.
طفل شیرین ناصر به کجا؟
تو برای من الگویی بودی و خواهی بود..به خاطر شادی های پس از گلت که ایمان به خدا،عشق به پیراهن و انگیزه ی فراوانت را تداعی می کند یا وقتی در اهواز آن پاس را به میلاد میدهی تا او را به صحنه بازگردانی،وقتی از گل زدن در دربی که شاید بتوانم بگویم کمتر کسی در فوتبالمان حاضر به انجام چنین کاری شود می گذری و پنالتی را به مجتبی واگذار می کنی تا روحیه اش را مضاعف کنی و یا زمانی که بازوبند را به شریفات جوان می دهی و تمام اتفاقات دیگری که اشکانم اجازه ی گفتنشان را نمی دهد..
با تمام بزرگی ات دو فصل روی نیمکت نشستی و به جای اعتراض،به قانون عشق عمل کردی و ماندی و برای ما اسطوره شدی؛یک اسطوره ی واقعی..
دیگر من از جملات کلیشه ای خسته شده ام و آنقدر دوستت دارم که می خواهم بگویم،امروز دیگر تو به استقلال محتاج نیستی،نه غرورم اجازه می رهد و نه این واقعیت دارد.فرهاد من اکنون استقلال به تو محتاج است چرا که قلب هواداران آبی به عشق اسطوره ی تیم شان می تپد.
اگر ما ایرانی ها و به خصوص ما استقلالی ها نتوانستیم هضم کنیم آن رفتارها با ناصر خان را،اکنون دیگر نمی خواهیم دوری تو را هضم کنیم. طفل شیرین ناصر به کجا؟
من خبر جدایی ات را شنبه 26/9/90 شنیدم واگر این جدایی منجر شود این روز را "شنبه ی سیاه" می نامم..
در این فوتبال که رئیسش پاسخ تمام مشکلات را با لبخند می دهد و اظهار نظرهایی مثل ((جریمه انضباطی مثل مهریه می ماند،کی داده و کی گرفته)) انجام می دهد، من فقط تو را می خواهم..فقط تو..
امروز ،شیرین استقلال هست و ما دیگر نمی خواهیم فرهاد دور از شیرینش باشد.
فرهاد عزیز دیگر تو برای ما لقب [ ال کاپیتانو ] داری...ال کاپیتانو؛من اصلا فوتبال را نمی خواهم بی تو،استقلال که جای خود دارد.
فرهاد عزیز؛من بیشتر از این ها اگر این خداحافظی اتفاق بیافتد از خودم ناراحتم. ما هوادارن خودخواه نیستیم،ما تو را برای تو و به خاطر تو دوست داریم.غم ما بیشتر این است که اینگونه میروی.تو آنقدر با ارزشی که سکوها باید پر باشد.آخر چگونه می خواهی این گونه بدون صدا و بدون گل برای آخرین بار در مستطیل سبز وطن خود بازی کنی؟ چرا اینگونه از فوتبال،زمین های چمن کشورت و هواداران خداحافظی می کنی؟
فرهاد مجیدی عزیز منِ هوادار را ببخش که سکوها را خالی گذاشتم..فرهاد جان تو برای ما آنقدر "مجیدی" که در بازی نفت اولین باری بود که با برد تیم همه گریستند و اولین بار بود که هیچ کس دوست نداشت پیراهنت را بین هواداران بیاندازی.
هر روز که دلت برای چمن های خراب کشورت تنگ شد بدان که این جا هم جای تو خالی است..بیش از این دیگر نمی خواهم به نبودنت فکر کنم.
آخر بی تو کهکشانمان خورشید ندارد... طفل شیرین ناصر به کجا؟
تا بیستون،عشق و فرهاد دیگری..خداحافظ. ..
عادل اسدی- 28 آذر(عضو استقلالی)